امروز نمی تونستم گریه کنم
نمیدونم چرا نمی تونستم
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که داد بزنم شیروونی سبز خدافظ
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که به صحبت های صفری گوش بدم و امیدوار باشم جعفری سال دیگه هم معاونمون باشه
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که
به کلاسمون نگاه کنم و سعی کنم به یادش بسپارم
تک تک اجزاشو از تکه گچ هایی که روی زمین بود ...
تاجای میخای روی دیوار...
دوست دارم سال بعد بهترین سال زندگیم تواین مدرسه باشه
ولی حیف که بدون بعضی ها نمیشه. واین تنها غم من در این لحظس...
راز ها...برچسب : نویسنده : دختری از دوردست secrets بازدید : 459